محل تبلیغات شما



اینجا کم تر می نویسم چون یادآور سردرگمی هامه.یادآور چیزایی که میخواستم داشته باشم و نداشتم و ادمایی که میخواستم مال من و کنار من باشن و نبودن.

زخم هایی که ادم جا میذاره رو قلب و روح خودش دردناکه.و دردناکیش موقت نیست .اصلا موقت نیست.

اون همون عشقیه که منتظرش بودم یا رهاییم از تموم سردرگمی ها و فشار های عصبیم؟.من کجام؟چقدر تو مسیر درست خودمم؟.من چقدر همونیم که باید باشم؟.من دقیقا کجام؟

 


خیلی وقته که دیگه نمی نویسم.از وقتی ادرس وبلاگو عوض کردم کم تر می نویسم شاید چون میدونم دیگه کسی نمی خونهینی چون کسی نمی خونه فکر میکنم شاید کار بی فایده ایه.نمی دونم.به هرحال این نقطه ضعفه منه.بقیه.و خوب میدونم وقتی یه تغییر بزرگ تو زندگیم به وجود می آد که بقیه رو فراموش کنم.خودم باشم و مسیر خودم

شنیدین میگن اگ رویای چیزی رو داری پس ینی خدا پتانسیلشو داده بهتون؟

حتما شنیدین

رییلی؟ینی خدایا پتانسیل دیدن کل دنیا  و قهوه خوردن تو ارامش بخش ترین کافه های ونیز و دیدن بزرگ ترین ابشار ها و بازار های دنیا رو دیدی تو من؟

یا پتانسیل تبدیل شدن به یه دکتر خفن که نه تنها تو کارش عالیه یه عشق بزرگ و خونواده ی خوب داره و توانایی شو داره مراقبت کنه از کسایی که دوسشون داره؟

یا مثلا پتانسیل اینکه یه روز بتونم از قیدو بند دیگران و نظرات احمقانشون خلاص شم و زندگی کنم؟واسه خودم و زندگی  و عشق خودم؟.واقعا پتانسیل اینا تو من هست؟

از اونجایی که فکر و ذکر من اینان.پس قطعا هستاینکه فکر کنم اینا فقط رویان دیوونه کننده است.پس بیاییم با این تئوری پیش بریم.بقیه زندگی مو می خوام با این تئوری پیش برم این باعث میشه بجنگم براش.کاری که خیلی وقته دست براشتم ازش.

 


این لحظه از زندگیم.درست همین لحظه دلم میخواد رو دور تند تکرار شه.بودنت قشنگ ترین اتفاق زندگیمه

حس میکنم چون میخواستم داشته باشم این حسو دارمش.دارم به خواسته هام ایمان میارمکه میشه اگ بخوای فقط باید بخوای

زندگی ملو و قشنگه و البته پر از استرس که اونم واسم شیرینه.

خلاصه اینکه اینده من ببین چه حال خوبی داری الانمدیون گذشتتی و ادمی که هست تو زندگیت و پزشکی و همه اینا رو به خاطر این داری که به خدای خودت ایمان داشتی و به خودت.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سوره لقمان